چشم انتظار

خدایا چشم انتظاری خیلی سخته!.....میدونم که بالاخره به من نی نی میدی و از هدیه های آسمونیت به من عطا میکنی من به تو امید دارم من ایمان دارم.......کودک من وجود من خالی از وجود تو .......بیا و وجود من رو سرشار از شادی کن

سلام قربونت برم عزیزمممممممممممممم امسال روز پدر گذشت و من تنهایی به بابایی تبریک گفتم عزیزم اون شب خیلی دلم گرفته بودبا اینکه میدونستم دیر و زود داره اومدنت ولی با اینحال خیلی دلم گرفته بود آخه بابایی خیلی دوست داره هنوز نیامده عاشقت شده هنوز نه وجود خارجی داری نه هیچی ولی بابایی عاشقته همین امید که یه روزی میای خوشحاله ولی اون شب چون بابایی هنوز حس پدر شدن رو نداشت و من تنهابهش تبریک گفتم خیلی دلم گرفت ............عزیزم قربونت برم الهی نی نی خوشگلم بیا  عزیزم بیا زودتر بیا که سال آینده اونروز پدر رو دو تایی و یا شاید سه تایی به بابایی تبریک بگیم عزیزم بیا زودتر بیا تو دل مامانی خیلی دلم میخواد روز نیمه شعبان شایدم زودتر مثل اون سال که باردار شده بودم ولی به دو ماه نکشید و نی نی سقط شده خیلی دلم میخواد اون روز یا زودتر بفهمم که تو اومدی تو دلم و سال دیگه اون روز را با هم جشن میگیریم خیلی دوست دارم که سال آینده نیمه شعبان با هم بریم جمکران پابوس آقا و خودت از آقا بابت اینکه تو رو بهمون داده تشکر کنی با همون زبون کوچولو و شیرینت ...........عزیزم من منتظرتم

نوشته شده در دو شنبه 30 خرداد 1390برچسب:,ساعت 16:47 توسط ساغر جون|

سلام عزيزانممممممممممم
عزيزانم من ديروز23 رفتم دكتر كه ميشد 10 روز بعد عملم اول رفتم جواب آزمايشاتم رو از
بيمارستان گرفتم بعدش رفتم دكتر گفته بود بهم ساعت 1:30 بيا منم همون موقع رفتم
خلاصه اولي كه رفتم چون عمل كرده بودم منشي دكتر زود من و فرستاد تو دستيارش
گفت برو رو تخت بخواب براي اينكه خانوم دكتر بخيه هات رو ببينه رفتم رو تخت خوابيدم
و دكتر اومد بخيه هام رو معاينه كرد و كشيد خيلي دردناك و شوزش داشت خيلي دردم
گرفت و هنوزم درد ميكنه گفت بهم درد رو داري چون هنوز داخل بخيه نخورده و طول ميكشه
تا جوش بخوره..............خلاصه ديگه پاشدم و اومدم پيشش و گفت شرح حال بعد عمل
كه بهت داده بودم و آوردي منم يادم رفته بود ببرم براي همين گفتم نه نياوردم گفت روزي كه
اومدم بيمارستان معاينه كنم بهت چي گفتم منم همه چيزايي كه گفته بود و براش گفتم
اونم گفت كه خوب يادم اوردي يادم اومد كه چي بهت گفته بودم حتي ساعتش هم يادم اومد
خلاصه گفت آندومتريوزي كه بهت گفته بودم شديد بوده و امكانش هست باشه هنوز و اينكه
گفته بودم كه لوله هات تقريبا باز شدن اينا رو چون مريض زياد دارم اشتباه بهت گفتم با يه مريض
ديگه كه با تو بود جا به جا گفتم مال شما با اينكه آندومتريوز داشتي ولي خفيف بوده و عمل شده
و رفع شده الآن ديگه ندارم و امكانش هست اون بافت ها تا 4 يا 5 ماه آينده برگرده ولي تا اون موقع
شانس بارداري دارم و لوله هات هم به خوبي باز باز باز شدن خلاصه بهم گفت ميخواستم بعد از ظهرش
بيام بهت بگم كه رفته بودي و نشد بيام بهت بگم و منتظر بودم بياي مطبم كه خودم بهت بگم گفت به بيمارستان
گفتم كه زنگ بزنن بهت بگن نگفتن منم گفتم نه زنگ نزدن خلاصه بهم دارو داد و گفت ميتوني از امروز پروژه هات رو شروع كني و مانعي نداري داروهايي رو هم كه بهم داد مال دوران پريود به بعد هست خلاصه ديگه اينم اين طور شد دكتر رفتن من ......................نميدونيد چقدر خوشحالم بهم گفت احتمال ivf خيلي كمه در صورتي هست كه تو
اين 4 يا 5 ماه باردار نشي كه احتمالش ضعيف هست...............خلاصه خيلييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييي
خوشحالمممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممم
خيليييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييي......................اميدوار شدممممممممممممممممممممممم
برام دعاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا كنيد اين ماه نتيجه بگيرممممممممممممممممممممممممممممممممم

نوشته شده در پنج شنبه 26 خرداد 1390برچسب:,ساعت 15:36 توسط ساغر جون|

رسول اکرم (ص) فرمودند :

      « بهترین فرزندان , دختران هستند که مهربان و آماده و دارای روحی لطیف و انس گیرنده هستند .»

       همچنین فرمودند : « کسی که دختر را سرپرستی کند ( دختر – خواهر ) با من در بهشت خواهد شد . »

       و نیز فرمودند : « کسی که یک دختر داشته باشد , برای او بهتر از هزار حج , هزار جنگ در راه خدا , هزار

 قربانی و هزار مهمانی و ضیافت و اطعام است . »

      و نیز فرمودند : « بهترین فرزندان , دخترانند , کسی که یک دختر دارد , باعث امان از آتش جهنم است و

 کسی که دو دختر داشته باشد , خداوند به خاطر آن ها او را به بهشت می برد و کسی که سه دختر داشته باشد از جهاد و صدقه معاف است.»

نوشته شده در شنبه 21 خرداد 1390برچسب:,ساعت 18:21 توسط ساغر جون|

کودک نجوا کرد:خدایا با من صحبت کن

و یک چکاوک در چمنزار آواز خواند

 ولی کودک نشنید...........

پس کودک فریاد زد:خدایا با من صحبت کن

و آذرخش در آسمان غرید

 ولی کودک متوجه نشد

کودک فریاد زد :خدایا یک معجزه به من نشان بده

و یک زندگی متولد شد

ولی کودک نفهمید

کودک در نا امیدی گریه کرد و گفت: خدایا مرا لمس کن و بگذار تو را بشناسم،

پس خدا نزد کودک آمد و او را لمس کرد

ولی کودک بالهای پروانه را شکست و در حالی که خدا را درک نکرده بود ازآنجا دور شد..........


 

 

نوشته شده در شنبه 21 خرداد 1390برچسب:,ساعت 18:2 توسط ساغر جون|

آخ من فدای اون نگاهت بشم مادر

چقدر تو ماهی گلم

عزیزم فرشته مهربونم عزیز مادر

کجایی مادر

بیا و آغوش مادر رو پر از مهربونی

و پر از عشق کن عزیزم

نوشته شده در شنبه 21 خرداد 1390برچسب:,ساعت 17:55 توسط ساغر جون|

عزیز ترین موجود روی زمینی عزیزممممممممممممممم

قربون اون چشمهای پر از خوابت برم مادرررررررررررررررر

فدای ناز ترین خواب  چشمات بشم مادررررررررررررررررررر

دلم یه دنیا برات تنگ شدهههههههههههههههه..........غم دارم

دلم یه دنیاااااااااااااااااااااااا غم دارهههههههههههههههههههههه

فدای اون ناز نگاهت بشم مادرررررررررر کی میای و میتونم

تو رو به پهنای آسمون در آغوش بگیرم عزیز دلمممممممممم

آغوش من خالی از وجود پر محبت و ناز تو هست عزیزممممم

دلم میخواد بغلت کنم و تمام محبتم رو نثارت کنم مادررررررررر

نوشته شده در سه شنبه 17 خرداد 1390برچسب:,ساعت 15:20 توسط ساغر جون|

سلام عزيزمممممممممم.............فرشته مامانی 
خوبی گل نازمممممممممم؟من آمدم ولي با يه دنيا حرف و شبه و شك؟قرار بود عمل كنم لاپاراسكوپي كردم روز 5شنبه 12 خرداد از صبح رفتم بيمارستان كارهاي عملم رو انجام دادم و بستري شدم وساعت 4:05 آمدن دنبالم بردنم تو اتاق عمل تا دم اتاق مامانم باهام اومد ولي لحظه اي كه ميخواستن ببرنم تو اتاق خيلي دلم گرفت و ترسيدم نميخواستم از مامانم جدا بشم احساس ميكردم ديگه برنميگردم ولي نميدونم از استرس خيلي حالم بد شده بود حالت تهوع گرفته بودم پرستاري داشت من و ميبرد مرد بود خيلي خجالت كشيدم و بهم گفت خوبي گفتم نه حالت تهوع دارم خلاصه خيلي حس بدي بود خيلييييييييييييييييييييييييييييييييييييي وقتي بردم اونجا من و گذاشت تو ريكاوري......................و ساعت4:45 دقيقه آمد و من و برد تو اتاق عمل وقتي اونجا من و گذاشت دكتر هي ميامد و من و دلداري ميداد هي دست به پاهام و دستام و صورتم ميكشيد و ميگفت دختر گلم نترسي ها هيچي نيست و وقتي دكتر بيهوشي اومد بالاي سرم گفت كه نميترسي كه نه دخترم منم سرم رو تكون دادم و خود دكتر گفت يكم ميترسي نههههههههههههههه؟ههههههههههههههههه..................خلاصه آخرين لحظه اي كه چشمام باز بود و دكتر بيهوشي داشت آمپول ميزد تو آنژوكدم ساعت رو كه نگاه كردم ساعت 5:30 بود ديگه هيچي نفهميدم....................تا ساعت 7:15 كه به هوش اومدم و درد داشتم و دستگاه قلب بهم وصل بود كه يك لحظه ديگه هيچي نفهميدم و فقط شنيدم كه پرستارها حول كرده بودن و ميگفتن فلاني حالش خوب نيست بدوييد خانوم فلاني دكتر رو صدا بزنيد ديگه چيزي نفهميدم تا ساعت 7:35 ديگه باز بهوش اومدم و خيلي درد داشتم خيليييييييييييييييييييي همش اشاره ميكردم كه درد دارم و ميامدن مسكن بهم ميزدن و ساعت 8 از ريكاوري آوردنم بيرون كه منتقلم كنن تو بخش كه مامانم پشت در اتاق عمل منتظرم بود ولي من وقتي مامانم رو ديدم اشكم دراومد و داشت دلم ميتركيد خيليييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييي
و خلاصه بالاخره عملم پيش رفت و من تقريبا تا فرداش كمي بيهوش بودم و حسي نداشتم همش خواب بودم خلاصه فرداش كه دكتر اومد معاينه ام كنه بهم گفت كه ما چسبندگي رو تقريبا برطرف كرديم و وقتي شكم رو باز كرديم بيماري به نام آندومتريوز داشتي كه تا جايي كه ديده ميشده من سوزوندمش و كوترش كردم و اگه آي وي اف كني خيلي بهتره دكتري هم كه مال آي وي اف هست بالاي سرت بوده موقع عمل از همون موقع خيلي نگرانم موندم كه آيا طبيعي باردار ميشم يا نههههههههههههههههههههههه؟ميدونيد گفت تا سه ماه ديگه اگه باردار نشدي بايد آي وي اف كني خيلي نگرانم نميدونم اين آندومتريوز كه گفت چيه؟آيا بدون آي وي اف باردار ميشم يا نه؟آيا با كوتر كردن برطرف شده يا اينكه هنوز هست؟آيا ميتونم طبيعي باردار بشم يا نه؟آيا تا سه ماه ديگه باردار ميشم يا نه؟و هزار تا آيا و اما و اگر موندم چكار كنم حس خيلي بدي دارم كمكم كنيد لطفااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا..................................التماس دعاااااااااااااااااااااااا

از لحظه اولي كه آمدن من و ببرن تو اتاق و آماده ام كنن همش به فكر 14 معصوم بودم و اونا رو ياد ميكردم و همش به یاد خدا بودم .............امیدوارم خدا تو رو زودی بهم بده عزیزمممممممم.......................منو بیشتر از این منتظر نزار گلم.

 

نوشته شده در سه شنبه 17 خرداد 1390برچسب:,ساعت 13:50 توسط ساغر جون|

 

قربونت برم مامانی گلمممممممممممممم

من پنجشنبه این ماه لاپاراسکوپی دارم عزیز

دلم خیلی دلم میخواد که بعد لاپارا زودی بیای

پیش من و بابایی عزیزم تو رو خدا خودت به خداجون

بگو تا خداجون دلش برای تو و مامانی و بابایی بسوزه

و تو رو بهمون بده عزیزم .....عزیزم من خیلی میترسم

از رفتن تو اتاق عمل و از لاپارا میترسم ولی به خاطر تو

این کار رو میکنم تا هر چه زودتر بیای پیشم برای رسیدن

به تو عزیزم هر کاری که بشه میکنم عزیزم ولی به زور نمیخوام

میخوام که خداجون خودش بهمون تو رو بده تا سالم و صالح بده

حتی حاضرم بدترین دوران حاملگی رو داشته باشم ولی تو رو

داشته باشممممممممممممممم.............عزیز مامانی

نوشته شده در یک شنبه 8 خرداد 1390برچسب:,ساعت 17:34 توسط ساغر جون|

پيرمرد لاغر و رنجور با دسته گلی بر زانو روی صندلی اتوبوس نشسته بود

 

دختری جوان، روبه روی او، چشم از گل ها بر نمی داشت

وقتی به ايستگاه رسيدند، پيرمرد بلند شد، دسته گل را به دختر داد و گفت

می دانم از اين گل ها خوشت آمده است. به زنم مي گويم كه دادم شان به تو

گمانم او هم خوشحال می شود و دختر جوان دسته گل را پذيرفت و پيرمرد را نگاه كرد

كه از پله‏ های اتوبوس پايين می رفت و وارد قبرستان كوچك شهر می شد

نوشته شده در جمعه 6 خرداد 1390برچسب:,ساعت 3:59 توسط ساغر جون|

دو پرنده‌ی بی‌طاقت در سینه‌ات آواز می‌خوانند.
تابستان از کدامین راه فرا خواهد رسید
تا عطش
آب‌ها را گواراتر کند؟

تا در آیینه پدیدار آیی
عمری دراز در آن نگریستم
من برکه‌ها و دریاها را گریستم
ای پری‌وارِ در قالبِ آدمی
که پیکرت جز در خُلواره‌ی ناراستی نمی‌سوزد! ــ
حضورت بهشتی‌ست
که گریزِ از جهنم را توجیه می‌کند،
دریایی که مرا در خود غرق می‌کند
تا از همه گناهان و دروغ
شسته شوم

نوشته شده در سه شنبه 3 خرداد 1390برچسب:,ساعت 15:35 توسط ساغر جون|


آخرين مطالب
» شیطنت های دوقلوها
» عکسهای باییز دختر و بسرم
» پسر نازم فرشته نجاتم
» دختر گلم فرشته زندگیم
» در آغوش کشیدن فرشته هایمان
» فرشته ناز مامانی
» نی نی دختر ناز من(وارد هفته24 شده)
» دختر و پسر گلم
» دو قلوهای نازم(هدیه خداوند)
» انتظار تمام نشدنی
» روز پدر (روز تنهایی مامانی)
» امید زندگی من
» منزلت دختران نزد حضرت رسول اکرم(ص)
» نجوای کودک
» نی نی دوست داشتنی من
» فرشته خواب مادر کجایی؟
» فرشته مامانی منتظرم
» نی نی کفشدوزک من
» پیرمرد مهربان
» پرنده بی طاقت
» فرشته های ناز
» گریه فرشته
» قصه پسرک و درخت
» خود عشق
» مامان و نی نی
» فرشته ناز مامان
» سلام ملی جونمممم (خاله جونممممممممم)
» فرشته مهربون
» فرشته

Design By : Pichak